زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
آتـش انـداخـتـه انـگـار ز پـا تا به سـرم بسکه زد طعنه به من، سوخت تمام جگرم روح، زندانی این جسم نحیفم شده است مانده در این قفسِ تنگ، فقط بال و پرم کارم افتاده به دست دو سه تا گزمۀ مست زیر این بـار بـلا راست نـمیشد کـمرم میکـشیـدند مرا در وسـط کـوچه شـبی میزدم بر رخ خـود لطـمه به یاد پـدرم سیلی و آتش و میخ و در و دیوار و لگد رد شد آن صحـنۀ تاریک ز پیش نظرم آه از سـیـنـۀ تـنـگـی کـه بـرایـم مــانـده وای از روضـۀ مـادر که شده دردسرم گرچه یک عمر دلم از غم او میسوزد بـیپـر و بـالـم و درگـیر عـذابـی دگـرم هیچ روزی نـشـده تـلـختر از عـاشـورا می دهد رنج، غـم یـار ز شب تا سحـرم طاقتم رفت که میگفت کسی در گودال سرش اینجاست، ببر حمله دگر سوی حرم گوشواره، گلِ سر، معـجـر و مثل اینها شده تصویر پُر از خونِ دو چشمان ترم چقـدر بیسر و پا دور حـرم سرگـردان چـقـدر درد که آمد هـمـگی دور و بـرم جان من بر لـبـم آمـد، نـفـسم میسـوزد آه افـتـاده در این لحـظـه کـجـاها گـذرم |